هیپنوتیزم یک حالت خوابگونه است. در این حالت ذهن هوشیار شخص آرام یا غیرفعال میشود و هیپنوتیزمکننده تلقیناتی را به ضمیر ناخودآگاه شخص القا میکند.
هیپنوز که زمانی تصور میشد چیزی جز تصورات پروردهشده نیست، در واقع ابزار قدرتمندی برای هدایت تجسم، تصور و تمرکز است.
هیپنوز که از صدها سال پیش معلوم شده بود در کمک به بیماران دردمند و مضطرب مؤثر است، هنوز بهعنوان ابزار مؤثر و مقبولی در مدیریت استرس حین اقدامات طبی، پس از سوانح، درد مزمن، مسایل عادتی، علایم انفکاکی و وضعیتهای روان- تنی قابل استفاده است.
هیپنوز قدیمیترین تکنیک رواندرمانی است و در خط مقدم جبههی دانش تعامل «روان، مغز، بدن» قرار دارد.
هیپنوز شامل یک توانایی اختصاصی برای توجه، تمرکز و تجسم، حین کاهش و به حداقل رساندن آگاهی از محیط است.
این پدیده بهصورت خودبهخود و بدون القای رسمی نیز رخ میدهد. علاوه بر آن، ظرفیت تجربهی هیپنوز بهصورت قابل توجهی بین افراد مختلف فرق دارد و یک صفت ثابت است.
کلمهی هیپنوز از ریشهی لاتین «هیپنو»ـ که به معنی «خواب» است- اتخاذ شده و این یک غلط مشهور است، چون هیپنوز بهعنوان یک پدیدهی مستقل، نوعی از خواب نیست بلکه روند پیچیدهای است شامل تمرکز توأم با توجه دقیق و گیرندگی فعال.
گرچه آگاهی از محیط هم در خواب و هم در هیپنوز کاهش مییابد، اما توجه متمرکز که در حالت خواب بهصورت یکنواخت منتشر شده است، حین خلسهی هیپنوتیزمی افزایش مییابد.
تاریخچه
فلسفه، ادبیات و مذاهب شرقی و غربی، آکنده از توضیح وضعیتهای مختلف خلسه، حالات جذبه و انفکاک خودبهخود در میان درمانگران و درمانجویان است.
اولین بار که این پدیدهها بهصورت رسمی بهعنوان ابزارهای درمان توصیف شدند مربوط به قرن هجدهم و تئوری جنجالبرانگیز «مسمر» در مورد انرژی «مغناطیس» بود که بهنظر مسمر میتوانست از درمانگر یا شیئی دیگر جریان پیدا کند و با تصحیح عدم تعادل در بیمار، سلامتی را به او بازگرداند.
«جیمز برید»، که در دههی ۱۸۴۰ به طبابت و جراحی در انگلستان مشغول بود، با پدیدهای مشابه آنچه مسمر گزارش کرده بود مواجه شد. او دریافت که میتواند حالت خلسه را با تثبیت چشم و بستن چشم ایجاد کند.
نورولوژیست بزرگ فرانسوی، «ژان مارتین شارکو»، حالت هیپنوز را بهعنوان یک پدیدهی فیزیولوژیک- عصبی (اصطلاحاً خواب عصبی) در نظر گرفت و آن را علامتی از بیماری روانپزشکی دانست.
«پیر ژانه» از این موضع در مورد هیپنوز حمایت کرد اما «هیپولیت برنهایم» که معتقد بود هیپنوز عملکردی از مغز نرمال است، با هر دوی آنها به مخالفت برخاست.
«فروید» هیپنوز را به اتفاق شارکو مطالعه کرد و این کار هستهی مرکزی کار کلاسیک او در مورد «هیستری» به اتفاق «ژوزف بروئر» شد. هر چند فروید تصمیم گرفت که استفاده از القاهای هیپنوتیزمی را متوقف کند، ولی استفاده از تخت روانکاوی را ادامه داد و توجه خود را بهجای خلسهی هیپنوتیزمی، به روند «تداعی آزاد» بهعنوان یک تکنیک درمانی متمرکز ساخت.
در سال ۱۹۵۵ انجمن پزشکی انگلستان هیپنوز را به رسمیت شناخت و توصیه کرد که در دانشکدههای پزشکی تدریس شود.
در سال ۱۹۵۸ انجمن پزشکی آمریکا و انجمن روانپزشکی آمریکا هیپنوز را بهعنوان یک روش درمانی موثر و بیضرر به رسمیت شناختند.
تعریف و تئوری
میتوان هیپنوز را حالتی از تمرکز دقیق توأم با توجه، گیرندگی فعال و کاهش آگاهی از محیط در نظر گرفت. همچنین در هیپنوز حس اتوماتیک و غیرارادی بودن- به این صورت که حرکات بدن گویی خودکار هستند- وجود دارد و ادراکات تلقینشده میتوانند ادراکات معمولی را تغییر دهند و جایگزین آنها شوند.
طی چند ثانیه میتوان وارد حالت هیپنوز شد و از آن خارج گشت. همهی هیپنوزها در اصل «خود- هیپنوتیزم» هستند، ولی شخص خود اجازه میدهد که این شکل از تمرکز توسط شخص دیگری ساماندهی شود.
خصلت هیپنوتیزمپذیری
هیپنوتیزمپذیری یک خصلت ثابت و قابل اندازهگیری است. گرچه هیپنوتیزمپذیری در چرخهی زندگی قدری تغییر میکند، در سالهای انتهای کودکی به حداکثر میرسد و طی نوجوانی قدری تنزل میکند، اما بهصورت نسبی در کل دوران بزرگسالی ثابت میماند و در دوران کهولت کاهش مییابد.
اجزای هیپنوتیزمپذیری
تجربهی هیپنوتیزمی نیاز به همگرایی سه جزء اساسی دارد که وجود همهی آنها به درجاتی ضرورت دارد:
۱- جذب: عبارت است از توانایی کاهش دادن آگاهی محیطی برای تسهیل «توجه متمرکز»؛ مثل نگاه کردن از ورای یک لنز دوربین عکاسی که موضوع مورد توجه با جزئیات بیشتر دیده میشود اما بهطور نسبی ارتباط آن با محیط پیرامونش نادیده گرفته میشود.
۲- انفکاک: عبارت است از جدا شدن و تجربهی ذهنی اجزای هویت، خاطرات، ادراک، هوشیاری یا پاسخهای حرکتی نسبت به آگاهی هوشیارانهی معمول.
۳- تلقینپذیری: عبارت است از تمایل به دریافت و قبول سیگنالها و اطلاعات، توأم با تعلیق نسبی قضاوت معمول نقادانه.
خلسهی هیپنوتیزمی
«خلسه» یا «ترانس» یک شرایط گذرای عصبی تعدیلیافته است که به کمک تحریک سیستم عصبی سمپاتیک یا پاراسمپاتیک بهوجود میآید. حالت خلسه با حالاتی مانند خواب، اغما، بیهوشی و هوشیاری کاملاً متفاوت است و در واقع یک حالت «ورای هوشیاری» است که در این حالت قدرت و قابلیت تلقینپذیری بسیار زیاد میشود.
خلسه در حقیقت با تشدید احساسات، چه در جهت اختلال و چه در راستای آرامش، حاصل میشود. اگر حالت خلسه با تحریک تشدید سیستم عصبی سمپاتیک بهوجود آید، به آن «خلسهی منفی» یا «ترانس ارگوتروپیک» گفته میشود. این حالت توسط هیپنوتیزورهای نمایشی و نیز در جریان رقصهای قبیلهای و برخی مراسم درمانی مثل «زار درمانی» بهوجود میآید.
اگر خلسه با سیستم پاراسمپاتیک افراد یا تقویت و تشدید عواطف آرامشدهنده بهوجود آید، به آن خلسهی مثبت یا «ترانس تروفوتروپیک» اطلاق میشود.
افزایش حرارت بدن، افزایش جریان اشک، افزایش ترشح بزاق، به بالا چرخیدن کرهی چشم، وجود حرکات غیرهماهنگ در چشمها (در حالی که پلکها بستهاند)، ایجاد قرمزی در سفیدی کرهی چشم و بالاخره فقدان رفلکس حفاظتکنندهی چشم در مقابل حرکات آسیبزننده یا محتملالخطر از نشانههای وجود خلسه هستند.
خلسهی مثبت یا ترانس تروفوتروپیک- که از طریق احساسات آرامشبخش ایجاد میشود- ارزش درمانی دارد. از فواید و ویژگیهای خلسهی هیپنوتیزمی رسیدن به یک حالت تلقینپذیری همراه با افزایش آگاهی انتخابی است و از این حالت میتوان برای تلقینات امیدبخش یا مددبخش در ضمیر ناخودآگاه استفاده کرد.
خلسهی مثبت در حقیقت کانالی است که مستقیماً به ضمیر ناخودآگاه مرتبط میگردد و از این طریق کاشتن تخم امید از راه ارایهی تلقینات مثبت و سازنده در اعماق ضمیر مقدور میشود.
هیپنوتراپی
«هیپنوتراپی» کاربرد هیپنوتیزم در محدودهی وسیعی از اختلالات پزشکی و روانشناختی است. هیپنوز فینفسه درمان نیست و لازمهی درمان با هیپنوز، دادن تلقینات مستقیم درمانی است.
«دکتر کوریدون هاموند» مؤلف کتاب ارزشمند «تلقینات و استعارات هیپنوتیزمی» (Hypnotic Suggestions and Metaphors) معتقد است که هیپنوز اغلب وقتی مؤثر است که با سایر روشهای درمانی (غیرهیپنوتیزمی) تلفیق شود.
هیپنوتیزم مانند همهی روشهای پزشکی و روانپزشکی دیگر است و بهصورت یکسان برای همهی مشکلات همهی بیماران مؤثر نیست. اخلاق حرفهای حکم میکند هیپنوز را فقط برای درمان مسایلی بهکار بریم که برای درمان غیرهیپنوتیزمی آنها صاحب صلاحیت باشیم.
صرف یاد گرفتن چند تلقین هیپنوتیزمی و سپس بهکار بردن این تلقینات صحیح نیست و آموزش تخصصی و قرار گرفتن تحت نظارت در مورد هیپنوز لازم بهنظر میرسد.
کاربردهای هیپنوتیزم
بهرههای مختلفی که از هیپنوز در شاخههای مختلف طب بالینی میتوان گرفت شامل موارد زیر است:
طب داخلی: کنترل دردهای مزمن، تهوع و استفراغهای ناشی از شیمیدرمانی، کنترل وزن، ترک سیگار و عادت ناخوشایند، کنترل سندرم رودهی تحریکپذیر (IBS)
طب جراحی: آمادگی پیش از جراحی از نظر روانی، کنترل درد پس از عمل، القای بیهوشی بدون استفاده از داروهای وریدی و استنشاقی، القای بیحسی موضعی بدون استفاده از داروها، کنترل نسبی خونریزی حین عمل، کنترل درد ناشی از سوختگی
طب زنان و زایمان: کنترل علایم سندرم پیش از قاعدگی، کنترل دردهای همراه قاعدگی (دیسمنوره)، زایمان بدون درد
طب ورزشی: افزایش اعتماد بهنفس، افزایش بهرهوری ورزشی، بهبود رکوردها
طب دهان و دندان: کنترل دندانسایی، سندرم مفصل فکی- گیجگاهی، القای بیحسی برای اعمال دندانپزشکی، کنترل عق زدن و تهوع حین کار دندانپزشکی، کنترل هراس از اعمال دندانپزشکی
طب روانپزشکی: رواندرمانی هیپنوتیزمی، اختلالات اضطرابی، اختلالات روانتنی، تقویت ایگو، اختلالات جنسی، اختلالات تجزیهای، افزایش امید به زندگی و افزایش بهرهوری تحصیلی.
http://pezeshkangil.com/
مطالب مشابه: